می نشیند کنار پنجره ام
بغض شومی به نام در به دری
آخرین روز های با تو شدن
اولین روز های بی خبری
می نشیند کنار پنجره ات
قاصدک های دور خوشبختی
اولین نیستم کنارت ها
آخرین روز های این سختی
می نشیند دوباره در تختم
خاطراتی که اشتباهی بود
سهمت از عاشقی فراموشی
سهمم از عاشقی تباهی بود
می نشیند دوباره در تختت
جای من مرد تازه ای دیگر
روی قلبت جنازه ی من بود
روی تختت جنازه ای دیگر
دست هایم به دور زانویم
حلقه گشته به جای آغوشت
دوستت دارمو نمی دانی
که نکردم تورا فراموشت
دست هایت به دور آغوشش
حلقه گشته به جای آغوشم
به خودت گول میخوری اما
تو نکردی مرا فراموشم