
به رنگ داستان

_ تو گوه میخوری همچین غلطی بکنی عوضی _ به تو هیچ ربطی نداره.مرتب آب میخورد. دلم میخواست بگویم محض رضای خدا، بس کن دیگه.…

نور ضعیفی فضای تنگ و گرفته حمام را روشن می کرد. در میان ردیفی از کاشی های نم گرفته ،دوش فلزی کهنه ای قرار داشت.…

چشمان جادویت را به چشمانم گره زدی و مرا مسحور خود کردی تا آنجا که خودم را در پرواز دیدم. چرا پر و بالم را…
نقاشی های زرنگار
Written by فرشاد
9 دسامبر 1892 بیمارستان کوچکی در شهر وین- گوستاو اینجا نوشته، تنباکو دارای ماده ای سمی به اسم نیکوتین است که بعد از کشیدن از…
گناهکار کیست
Written by سهیلا عباسی
به دستان مشت شده اش که بر هم قفل شده بود نگاه می کند دلش می خواهد از دستبند روی دستش خلاص شود فضای سرد…
بیماری حیوانی
Written by مهدی کاشانی زاده
سعید هر بار که او را می دید با خود قسم می خورد تا حالا دختری به زیبایی اش ندیده است. همه چیز از یک…